خلاصه مدیریتی
بررسی تاریخ عقاید اقتصادی از چند منظر حائز اهمیت است. کنفوسیوس در جملهای خردمندانه عنوان کرده است که "اگر میخواهید آینده را تعریف کنید گذشته را مطالعه کنید"؛ به عبارت دیگر منشأ و ریشه رویدادها و تحولات مهم کنونی و مسیر حرکت جامعه و اقتصاد را باید در گذشته جستجو کرد. ازاینرو با شناخت عالمانه و آگاهانه گذشته و اندیشههای پیشینیان، اشراف کاملتری نسبت به موانع و مشکلات و نیز فرصتهای موجود به دست میآید. ضمن آنکه جهل نسبت به تاریخ و پیشینه هر موضوع، انسان را مستعد افتادن در دام مباحثات غیررسمی کسالتبار و نیز اجرای سیاستهای اقتصادی بدتر میکند. درنتیجه میتوان ادعا کرد تاریخ نه فقط بهاینعلت مهم است که کسانی که تاریخ نمیدانند محکوم به تکرار اشتباهات آن هستند، بلکه تاریخ با چشمانداز و وسعت دیدی که به انسان میدهد نیز ارزشمند است.
در صد سال گذشته در عرصه جهانی تحولات بسیاری مانند استقرار نظامهای برنامهریزی مرکزی در اتحاد شوروی و اروپای شرقی و چین، فاشیسم در ایتالیا، سوسیالیسم ملی در آلمان هیتلری، توافق بزرگ در آمریکا، برتون وودز و اقتصاد کینزی پس از جنگ جهانی دوم، ملیشدن گسترده در انگلستان حزب کارگری، پیدایش دوباره اصول بازار آزاد در آلمان پس از جنگ، برنامهریزی پنجساله به سبک شوروی در هندوستان، تنظیم مقررات و مقرراتزدایی در اطراف جهان، فروپاشی کمونیسم در شوروی، رشد اقتصادی بازار-محور و صادرات-محور در ببرهای آسیایی و سپس چین و هند و ویتنام، سیاستهای نئولیبرالی، جهانیشدن و ... مشاهده شده است که پشت هر کدام از این برنامهها و سیاستگذاریهای متفاوت اقتصادی، جنگ مکاتب و اندیشههای اقتصادی قرار داشته است.
نظر به اهمیت بررسی تاریخ عقاید اقتصادی، موضوع بولتن حاضر به مروری بر مکاتب اقتصادی منتخب شامل کلاسیک، نئوکلاسیک، اتریشی، نهادگرای قدیم، کینزی متعارف، کینزی جدید، کلاسیک جدید، نهادگرای جدید و اقتصاد رفتاری، اختصاص یافته است. در ادامه چکیدهای از مهمترین نظرات و بنیاد اصلی تفکرات این مکاتب آورده شده است:
- مکتب کلاسیک: شالوده اصلی تفکر مکتب کلاسیک را "آزادی اقتصادی" تشکیل میدهد. کلاسیکها معتقد بودند چون اقتصاد ذاتاً باثبات است، حتی اگر از تعادل خارج و دچار رکود یا رونق شود به صورت خودکار تصحیح میشود و به تعادل برمیگردد. سطح تولید و اشتغال کل اقتصاد را نیز طرف عرضه اقتصاد تعیین میکند و درنتیجه کمبود تقاضا و بیکاری پدید نمیآید. پس بدیهی است در چنین شرایطی نیازی به دخالت دولت در اقتصاد نیست. همچنین تجارت خارجی برای تمامی کلاسیکها گرهگشا و راه نجات از ایستایی اقتصادی و دستیابی به رشد اقتصادی است.
- مکتب نئوکلاسیک: مکتب نئوکلاسیک باهدف بازسازی افکار و اصول مکتب کلاسیک شکل گرفت. درعینحال ارائه نظریات جدیدی که تفاوتهای کلیدی با نظریات مکتب کلاسیک داشت سبب شد تا این مکتب، پسوند "نئو" را به نام خود اضافه کند. بهعنوانمثال برخلاف مکتب کلاسیک که واحدهای اقتصادی را به شکل طبقات اجتماعی میدید نئوکلاسیک واحدهای اقتصادی را به شکل عاملین فردی عقلانی و خودخواه مانند بنگاه یا مصرفکننده معرفی کرد. این مفروضات سبب شد تا افراد در اقتصاد نئوکلاسیک بیشتر به صورت موجودات تکبُعدی در نظر گرفتهشده و یک ماشین لذت نامیده شوند که معمولاً تحت شرایط مادی به دقت تعیینشده، خود را وقف حداکثرسازی لذت و حداقلسازی درد و رنج میکنند.
- مکتب اتریش: طرفداران مکتب اتریش، همانند مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک و حتی بیشتر از آنها از بازار آزاد و عدم دخالت دولت حمایت میکنند. نکته جالبتوجه آن است که برخلاف نئوکلاسیکها که با دو پیشفرض کارآمدی کامل بازار و انسان عقلایی به دفاع از بازار آزاد میپرداختند و خواستار حداقل دخالت دولت بودند، اتریشیها اینگونه استدلال میکنند که نه بازار آنقدر کارآمد است که بتواند مانع اثرگذاری عوامل غیربازاری همانند سیاستهای دولت شود و نه انسان آنقدر عقلانی است که بتواند همه مسائل موجود در جهان را درک کند ولی با این حال به علت آنکه بازار را قادر به تخصیص منابع میدانند، بازار رقابتی را به دخالت دولت در اقتصاد ترجیح میدهند.
- مکتب نهادگرای قدیم: اقتصاددانان طرفدار این مکتب با نقد تأکید مکاتب رایج (کلاسیک و نئوکلاسیک) بر مفهوم فردگرایی سعی کردند اهمیت ماهیت اجتماعی افراد را گوشزد کنند. این اقتصاددانان "افراد را محصول اجتماع خود" میدانستند و بر این باور بودند که لازم است تا نهادها یا قوانین اجتماعی که شخصیت افراد را تحت تأثیر قرار داده یا حتی شکل میدهند، بیشتر مورد تحلیل قرار بگیرند.
- مکتب کینزی: شالوده اصلی تفکر کینزی را نیاز به مداخله دولت در اقتصاد تشکیل میدهد. کینزینها مسئله اصلی اقتصاد را کمبود تقاضای کل و بیکاری میبینند و به همین علت مدل اقتصاد کلان آنها فاقد طرف عرضه است (عرضه را دادهشده و آماده فرض میکنند) و تنها با طرف تقاضا تعریف شده است. در الگوی آنها تقاضا تعیینکننده سطح محصول است. اقتصاددانان کینزی بر این باور هستند که برخلاف آنچه اقتصاددانان پیش از کینز عنوان کردهاند، اقتصاد همواره در تعادل نیست بلکه این امکان وجود دارد که اقتصاد در وضعیت رکودی به تعادل برسد و بازار توانایی تسویه بیکاری را نداشته باشد. کینزینها در این حالت مداخله دولت را جایز میدانند و عنوان میکنند که دولت با مدیریت تقاضا میتواند تولید ناخالص داخلی را افزایش دهد و اقتصاد را از رکود خارج کند.
- مکتب کینزی جدید: اقتصاد کینزی جدید در واکنش به مشکل ضعف پایههای خرد تحلیلهای اقتصاد کینز و با پذیرش فرضیه انتظارات عقلایی، موضوعیت یافت؛ بنابراین کینزینهای جدید در بسیاری از مسائل (همانند عدم تسویه بازارها به صورت خودکار و دائم، امکان به تعادل رسیدن اقتصاد در بلندمدت با وجود بیکاری، نیاز اقتصاد به دخالتهای دولت و سیاستهای تثبیتی دولت برای به تعادل رسیدن اقتصاد) دارای طرز فکر مشابه با کینزینها هستند. آنها بر اهمیت نواقص اقتصاد (همانند عدم تقارن اطلاعات، چسبندگی قیمتها و رقابت ناقص در بازار) در دنیای واقعی تأکید زیادی داشتند و تلاش کردند که با بهرهگیری از مبانی خرد این نواقص را توضیح دهند.
- مکتب کلاسیک جدید: تفکر اصلی این مکتب را نیز همانند کلاسیکها آزادی اقتصادی مبنی بر عدم دخالت دولت در اقتصاد و تسویه خودبهخود بازارها تشکیل میدهد. کلاسیکهای جدید فرضیه انتظارات عقلایی را برای اولین بار مدلسازی کردند و در تحلیلهای کلان خود مورداستفاده قرار دادند. آنها وجود این انتظارات که مبنی بر پیشبینی وقایع آینده با بهرهگیری از روش آیندهنگر است را تسریعدهنده تسویه بازارها دانستند.
- مکتب نهادگرای جدید: مفهوم کلیدی اقتصاد نهادگرای جدید هزینهی مبادله است. اقتصاددانان نهادگرای جدید تأکید دارند که علاوه بر هزینههای تولید، هزینههای سازماندهی و ضمانت اجرا و انجام فعالیتهای اقتصادی (همانند زمان و پولی که عملاً در هنگام انجام خرید و گاهی چانهزنی برای کسب قیمت بهتر صرف میشوند یا حتی بیش از آن همانند هزینهی تأمین نیروهای پلیس برای مقابله با سرقت، ادارهی نظام دادگاهها و حتی پایش و نظارت بر کارگران کارخانهها) نیز وجود دارند که باید در هزینه مبادله گنجانده شوند.
- اقتصاد رفتاری: اقتصاد رفتاری به این دلیل این نام را به خود گرفته که میکوشد رفتارهای انسانی را به همان صورتی که هستند الگوسازی کند. این مکتب همچنین رویکرد خود را به مطالعهی نهادها و سازمانهای اقتصادی بسط میدهد و برای مثال تلاش میکند به سؤالاتی از این دست پاسخ دهد که بهترین راه سازماندهی یک بنگاه کدام است یا مقررات مالی را باید به چه نحوی طراحی کرد. به همین دلیل این مکتب رابطهی بنیادینی با مکتب نهادگرا دارد و حتی بعضی از اعضای این دو مکتب مشترک هستند. از ویژگیهای این مکتب ميتوان به رویکرد بینرشتهای (روانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی و ...)، اصلاح فروض اقتصاد متعارف، ارائه نظریات واقعگرایانهتر و مطابق با رفتار واقعی انسانها و درنتیجه ارائه پیشبینیهای دقيقتر و سياستهاي مناسبتر و کاراتر اشاره کرد.