خصوصیسازی پارادایمی است که جوهره آن «انتقال مالکیت از بخش دولتی به بخش خصوصی برای ارتقاء بهرهوری» است. تصور نهفته در این اندیشه این است که مالکیت دولتی به دلیل فقدان انگیزههای خصوصی در بهره برداری از منابع مستعد ناکارآمدی و اتلاف منابع است. اگر بخواهیم به سطوح بالاتری از بهرهوری در بهرهبرداری از منابع برسیم ناگزیر از اصلاح انگیزه-ها هستیم و این مالکیت خصوصی است که انگیزه بهره برداری بهینه از منابع را به عوامل اقتصادی می دهد و وقتی که تک تک عوامل اقتصادی با انگیزه های خصوصی از منابع تحت اختیار خود بهره برداری بهینه کنند، در سر جمع هم بهرهبرداری از منابع بهینه می شود.
دنیای پارادایم خصوصیسازی دنیایی عاری از نهاد است. گویی شرکت در شرایطی ایده آل کار میکند و عملکرد بهینه آن متوقف بر آن است که میل مالک آن چه باشد. این که درست شد مابقی امور حل شده است. اگرچه در بسته های سیاستی تعدیل ساختاری نوعاً به سایر سیاستها هم اشاره میشود اما سایر سیاستها هم یکی از مسائل را در دنیایی عاری از نهاد و بدون ارتباط سیستمی و در جهانی غیر پیچیده تصور می کند که می توان آنها را به راحتی به اجرا گذارد و فقط سیاستمدار باید از خر شیطان پیاده شود و آنها را به اجرا بگذارد و جام زهر را نوشیده درد زایمان گذار 500 روزه از اقتصاد مبتنی بر مالکیت دولتی به اقتصاد بازار مبتنی بر مالکیت خصوصی طی کند.
کاش چنین بود و میشد در مدت کوتاهی درد جدایی مالکیت شرکتهای دولتی را تحمل کرد و نوزاد خوشبختی و رفاه برای جامعه بشری را به ارمغان آورد. افسوس که این وعده سرابی بیش نیست. نه اینکه مالکیت مهم نباشد. نه اینکه اصلاح ساختاری ضرورت نداشته باشد. نه. مالکیت دولتی در بستری از روابط سیاسی، در دامن مجموع های از قوانین مالی و محاسباتی، اداری، معاملاتی و تجاری، در محیطی محلی با روابط درهم تنیده اجتماعی، در فضایی سیاسی مبتنی بر تعارض عمیق منافع، در بازارهایی مختلف با ساختارهای رقابتی و انحصاری به غایت مختلف، با درجه هایی مختلف از حیث دسترسی به بازارهای ملی و بینالمللی فعالیت میکنند و جدا کردن شرکت از این بستر مثل جدا کردن روح از بدن است و همانطور که جان دادن برای گروهی از اولیا آسان و برای سایرین به قدری دشوار است که از آن به جان کندن یاد میکنند، جدا کردن آن روح از آن کالبد نیز به جان کندن شبیه تر است تا به جان دادن.
برای جاندادن راحت باید از تعلقات این دنیا دست شست و شبیه آنوریها شد و خود را با قواعد آن تطبیق داد. جدا شدن یک شرکت از بدنه دولت هم مستلزم دست شستن از قواعد دولتی، استخدام دولتی، تأمینمالی دولتی، روابط اجتماعی با پشتوانه حمایت دولتی و مانند آن است از یک سو، و از سوی دیگر، مستلزم آن است که شرایط فعالیت در دنیای جدید فراهم باشد. اگر بنا است قاعده رقابت باشد و اتکای به دولت نباشد باید قواعد حاکم بر نیروی کار نیز به طور متناسب اصلاح شود؛ نباید از مالک خصوصی شرکت انتظار داشت که کارکردهای پیش از واگذاری را ایفا کند؛ نمیتوان به قاعده زمان دولتی بودن، انتظار داشت شرکت آماده پذیرش قیمت های دولتی، تکالیف دولتی، تنظیمگری سنتی و ... باشد. این گذار، گذار از یک سیستم به سیستم دیگر است؛ نه گذار از یک ساختار مالکیت به یک ساختار دیگر.
درس آموخته های مطالعات موردی در این پژوهش حاکی از آن است که در گذار به نظم جدید جزئیات زیادی اهمیت دارد و دولت ضعیف از عهده مدیریت گذار بر نمیآید. مطالعات موردی انجام شده در این پژوهش برخی از این جزئیات را به تصویر کشید. برای مثال، بررسی ها نشان داد که
- با یک خطکش ساده نمیتوان شرکتها را به مشمول واگذاری و غیر آن تفکیک کرد و منشأ بسیاری از ناکامیها همین طراحی شکلی (فرم مبنا) و ناقص برای دستهبندی شرکتها به مشمول و غیر مشمول است.
- با منفعل کردن شرکت مادر تخصصی مربوط از فرآیند واگذاری نمیتوان به موفقیت بیشتری در واگذاری دست پیدا کرد. شرط موفقیت بیش از آنکه تفکیک و استقلال باشد همکاری و تعامل است.
- شرکتها در زمان دولتی بودن کارکردهای مختلفی دارند. گاهی نقش یک نظام اداری سیاستگذار را بازی میکنند. گاهی بار تکالیفی را میکشند که هیچ بخش خصوصیای حاضر به بردن آن است و تحمیل این بار به بخش خصوصی مصداق بار کجی است که به مقصد نمیرسد.
- شرکتهای دولتی گاهی در مقیاس نامناسب یا بدون تمهید مقدمات لازم فعالیت میکنند و به مدد پشتیبانی دولت گذران عمر میکنند و بخش خصوصی هم که عهدهدار این کار شود ناکارآمدی را باید با خودش بکشد و مصداق دیوار کجی است که تا ثریا کج میرود. اگر دولت آن مسائل را حل نکند، از عهده بخش خصوصی بر نمیآید.
- شرکتها باید از گزند مداخله های نظامی، سیاسی و امنیتی در امان باشد تا بچهای در دامن شرکت گذاشته نشود که تا ابد بخواهد بزرگش کند. (مثل تحمیل نیروی کار مازاد به شرکتها در حین واگذاری)
- دولت باید از قابلیتهای لازم برای شفاف سازی داراییها و تعهدات شرکت و تعیین قیمت منصفانه برخوردار باشد؛ دولت باید بتواند شرکتی را که فروخته با شرایط مقرر در قرارداد و با همان داراییها و بدهی ها تحویل بدهد؛ دولت باید قابلیت آن را داشته باشد که شرکت زیان دیده و معیوب را اصلاح ساختار کند و بعد بدهد دست بخش خصوصی؛ باید تحمل آن وجود داشته باشد که شرکت ناتراز دولتی با قیمت کم و حتی رایگان به بخش خصوصی داده شود؛ دولت باید بتواند خریدار اهل را از نااهل بر اساس معیارهایی روشن تشخیص دهد؛ دولت باید قابلیت آن را داشته باشد که در مناقشات حرف آخر را بزند و تمام کند نه اینکه یک در میان مسئولان خود را مفسد انگاشته به زندان بیندازد و شروع کند یک به یک شرکتها را پس بگیرد تا دل عدهای خنک شود.
- در بازارهای غیر رقابتی باید نهاد تنظیمگر قدرتمند مستقر باشد.
- و ... .
واقعیت آن است که رسیدن به توصیه سیاستی کار دشواری است و نیاز است واگذاریهای بیشتری مورد مطالعه و مداقه قرار بگیرد. با این حال به چند محور اشاره میشود که می تواند احتمال موفقیت خصوصیسازی را افزایش دهد.
1-1. اصلاح طبقهبندی شرکتهای دولتی: شرکتهای دولتی از یک سنخ نیستند و نمیتوان بر اساس یک خط کش ظاهری آنها را گروه بندی کرد. بر اینکه تصمیم بگیریم یک شرکت را واگذار کنیم یا نکنیم؛ و اینکه چه زمانی و با چه شرایطی واگذار کنیم، باید به نکات ریز و درشت زیادی توجه کنیم. صرف اینکه عنوان فعالیت یک شرکت در صدر اصل 44 قانون اساسی ذکر شده یا نه نمیتواند مبنای موجه و مستحکمی برای تصمیم به واگذاری باشد. به نظر میرسد برای اینکه بتوانیم یک شرکت را واگذار کنیم باید حداقل به بازبینه (چک لیست) زیر توجه کنیم:
- آیا شرکت وظایف حکمرانی / سیاستگذاری دارد یا خیر؟ اگر وظایف حاکمیتی دارد، آیا وظایف مذکور از شرکت قابل تفکیک است یا خیر؟ اگر وظایف حاکمیتی شرکت قابل تفکیک از شرکت است، آیا انتزاع وظایف مذکور از شرکت صورت پذیرفته است یا خیر. اگر وظایف حاکمیتی بر عهده شرکت است و وظایف مذکور تفکیک نشده یا قابل تفکیک نیست، شرکت را در فهرست واگذاری قرار ندهید.
- آیا شرکت عهدهدار تکالیف اجتماعی، و موظف به ارائه خدمات با قیمتی کمتر از هزینه تمام شده هست یا خیر؟ اگر چنین است آیا دولت تعهد معتبری برای پوشش مابهالتفاوت قیمت تمام شده و قیمت تکلیف دارد یا خیر. اگر چنین تعهد معتبری وجود ندارد، به هیچوجه شرکت را در فهرست واگذاری قرار ندهید.
- آیا مدل کسب و کار شرکت توجیه فنی اقتصادی دارد یا مادامالعمر زیانده خواهد بود. اگر چنین است، شرکت را در فهرست واگذاری قرار ندهید.
- آیا بازاری که شرکت در آن فعالیت میکند رقابتی است یا انحصاری؟ اگر انحصاری است آیا نهاد تنظیمگر مستقل بخشی حکمرانی بازار مربوط را به قاعده در میآورد یا خیر. اگر نهادهای تنظیمگر بخشی مستقر نیستند و بازار انحصاری است یا تا به حال شرکتهای محدودی در بازار فعال بودهاند، آزادسازی (دادن مجوز به بخش خصوصی برای فعالیت در این بازار) و توسعه نهاد تنظیمگر بخشی مقدم بر واگذاری است. اجازه دهید بازار توسعه پیدا کند و نهادهای آن شکل بگیرد بعد شرکت را در فهرست واگذاری قرار بدهید
- آیا شرکت زیانده است و در این صورت، آیا زیان شرکت به قدری است که بر اساس قانون تجارت ورشکسته محسوب شود؟ اگر چنین است، امیدوار نباشید که با واگذاری، شرکت سودآور شود. یا شرکت را منحل کنید یا پیش از واگذاری آن را اصلاح ساختاری کنید؟ اگر ساختار بودجهای کشور طوری است که نمیتواند تعهد معتبری برای تأمین هزینههای اصلاح ساختاری بدهد شرکت را واگذار نکنید.
- آیا در مورد شرکت ملاحظات خاص منطقه ای وجود دارد یا خیر؟ اگر فعالیت شرکت با اراضی، منابع یا نیروی کار یک منطقه خاص پیوند خورده است، احتمال تحرکات اجتماعی با تحریک مقامات و ذینفعان منطقهای بسیار زیاد است. در این صورت، تصمیم به واگذاری منوط به قدرت و مشروعیت دولت و سازمان مجری برای کنترل تحریکها و مدیریت تحرکات است. اگر دولت و دستگاه مجری از چنین قدرت و مشروعیتی برخوردار نیستند، واگذاری این شرکت در اولویت نیست.
- در مورد شرکتهای بزرگ مقیاس و استراتژیک، آیا خریدار توانمند خصوصی (دارای توانایی مالی و صلاحیت حرفهای) وجود دارد یا خیر. اگر پاسخ منفی است و بنا است شرکت به یک نهاد عمومی واگذار شود یا از محل درآمدهای شرکت، اقساط آن پرداخت شود، بهتر است شرکت در اولویت واگذاری قرار نگیرد.
- اگر در مورد واگذاری یک شرکتی، این معیارها تأمین شد، آن وقت میتوانیم شرکت را در فهرست واگذاری قرار دهیم و با احتمال بیشتری امید به موفقیت واگذاری داشته باشیم.
2-1. اصلاح رابطه سازمان خصوصیسازی و شرکتهای مادر تخصصی ذیربط: در قانون اجرای سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی بر اساس نوعی بدبینی و احتمالاً این بینش که مدیران شرکتهای دولتی و مالکان آنها از موانع خصوصیسازی هستند و منافع آن در تعارض با واگذاری است، نوعی انفکاک و جدایی میان دستگاه مجری خصوصیسازی و سایر دستگاههای اجرایی که شرکتهای مشمول واگذاری از زیر مجموعه آنها است، پیش بینی شده است و همین جدایی، نه تنها باعث شده است ملاحظات بند قبل به درستی مورد توجه قرار نگیرد، در فرآیند شناسایی سیاهه اموال، تصویب صورتهای مالی، و قیمتگذاری خلل بی شماری ایجاد شده است.
برای رفع این آسیب لازم است در مورد هر واگذاری کمیته مشترکی متشکل از سازمان خصوصی سازی، شرکت مادر تخصصی ذیربط و احیاناً حسابرسان مستقل تشکیل شود، موانع واگذاری مرتفع گردد و پیشنهاد مشترکی با ذکر موارد مورد تفاهم و موارد اختلافی به هیأتواگذاری ارائه شود و مصوبه هیأت مذکور مناط اعتبار برای همه اطراف موضوع باشد. با جداسازی این ارکان و با دخالت ندادن ذینفعان و مطلعان در فرآیند تصمیمگیری، احتمال اشتباه در تصمیمگیری و عدم تمکین در برابر تصمیمها افزایش مییابد.
3-1. جرم انگاری برای افزایش تعهدات شرکتهای مشمول واگذاری: در دو مورد از شرکتهای مورد مطالعه مشاهده شد که قبل از تحویل شرکت به خریدار تعهدات مالی شرکت را افزایش داده و قراردادهای کارکنان را اصلاح کردهاند و در یک شرکت عده زیادی را به استخدام شرکت در آوردهاند و باعث شدهاند مسائل عدیده ای برای شرکت پیش بیاید. پیشنهاد مشخص پژوهش این است که در اصلاحیه قانون برای این قبیل افراد (اعم از مقامات محلی و دیگران) جرم انگاری شود. در غیر این صورت عدهای از افراد برای خود محبوبیت میخرند و سرنوشت یک شرکت معظم را برای سالها با ابهام و تلاطم مواجه میکنند. اگر چنین امکانی در کشور وجود ندارد بهتر است هیچ شرکتی واگذار نشود.
4-1. ارتقاء قدرت اجرایی هیأتواگذاری به فصل الخطاب واگذاریها: یک معضل اساسی این است که مسائل واگذاری نه حل و فصل میشود و نه مشمول مرور زمان میشود. اگر بخواهیم خصوصیسازی با رعایت موارد پیش گفته به نحو موفقیتآمیزی انجام شود باید یک مرجع حرفه ای تصمیم نهایی را بگیرد و کار انجام شود و اگر کسی اعتراضی داشت در مدتی مشخص و تنها برای یکبار به هیأتداوری مراجعه کند و حکم آن مرجع نهایی باشد و اگر تا 6 ماه یا یکسال پس از واگذاری اعتراضی ارجاع نشد، واگذاری قطعی تلقی شده، پرونده واگذاری بسته شود. ایران ایرتور از سال 1394 واگذار شده است و هنوز در مورد ابطال آن مباحثه میشود و مراجع نظارتی ورود میکنند و ... . هر امر اجرایی و از جمله واگذاری نیاز به یک نقطه پایان دارد که اگر نظام اجرا فاقد آن باشد فاتحه آن سیاست را باید خواند.
5-1. بازنگری در برخی شیوههای اجرایی: برخی از شیوههای اجرایی مسأله ساز بوده است. صدور مصوبه واگذاری قبل از قیمتگذاری، صدور فراخوان واگذاری بدون حصول اطمینان از شفافیت صورتهای مالی، عدم احراز اهلیت حرفهای برای شرکتهای استراتژیک و بزرگ مقیاس که به صورت بلوکی واگذاری میشوند و ... بخش قابل توجه دیگری از چالشهای واگذاری ریشه در چنین ریزهکاریهای مهمی دارد. و لذا لازم است در خصوص آنها گفتگو شود و راه حل مناسب آن برای اصلاح قانون و مقررات مربوط استخراج شود.
در نهایت باید تاکید گردد که گذار به اقتصاد بازار با صرف انتقال مالکیت رخ نمیدهد. انتقال مالکیت شرکتها از دولت به بخش خصوصی در شرایط بسیار خاص و به عنوان یکی از حلقه های نهایی اصلاحاتِ ناظر بر گذار به بازار میتواند اثر بخش باشد. اگر جزئیات گذار سیستمی به نظم بازار لحاظ نشود، این سیاست محکوم به شکست است. برخی از مواردی که میتواند به موفقیت خصوصیسازی کمک بکند در این مطالعه احصا شد. مباحثه در خصوص این محورها و سایر محورهای مؤثری که از دید این تحقیق مخفی مانده میتواند، مسیر گذار و اصلاح ساختار مالکیت شرکتهای دولتی را هموار نماید.